در یکی از روزهای پائیزی سال 1373 پسر جوان اما ورزیده ای به اتفاق دوستش از پلکان تنگی که به یک اتاق نسبتاً بزرگ در یک ساختمان قدیمی واقع در کوچه گیتی منتهی می شود بالا می رود. پسرک که علیرضا نام دارد با هزار امید و آرزو وارد آن اتاق می شود که در واقع آنجا دفترباشگاه استقلال است. از آن لحظه به بعد است که علیمنصور در استقلال متولد می شود و پیراهن آبی را با عشق بر تن می کند. پیراهنی که آن را تا به امروز نیز بر تن دارد و تا سرحد پرستش آن را دوست دارد.
در سال 1373 تیم فوتبال دسته اولی پارس خودرو یک بازیکنی جوان و آینده دار داشت. بازیکنی که شاید هر کارشناس فوتبالی با یک نظر می فهمید که او چه آینده درخشانی دارد. اما این تیم با مهدی دینورزاده به دسته دوم سقوط می کند تا سرنوشت خیلی از بازیکنانش در پرده ابهام قرار گیرد. البته نه همه بازیکنان آن، به خصوص بازیکنانی که خمیر مایه بزرگی کردن را داشتند.
علیرضا، بازیکن جوان پارس خودرو که هنوز سنش از مرز 22 سالگی هم تجاوز نکرده بود به واسطه رفاقتی که با امیر قلعه نوعی، کاپیتان آن زمان استقلال داشت و به خاطر عشق و علاقه ای که به رنگ آبی داشت نزد مربی خود دینورزاده می رود و می گوید که مرا استقلالیها می خواهند. اجازه بدهید که بروم. آقا مهدی که مربی فهیم و دلسوز بود به علیرضا می گوید که اگر راستش را بخواهی من خودم تو را برای چند تیم کاندید و معرفی کردم. از جمله پرسپولیس. ولی هنوز هیچ پاسخی نگرفتم. اما اگر خودت می دانی که استقلالیها تو را می خواهند به استقلال برو. بعد از بازی جنجالی استقلال و پرسپولیس در سال 1373 که با تساوی 2-2 پیش می رفت به دلیل جنجال مجتبی محرمی این دیدار نیمه کاره ماند، علیرضا به همراه دوستش امیرقلعه نوعی می رود تا استقلالی بودنش را روز کاغذ ثبت کند. اما به او می گویند در صورتی به استقلال می آوریمت که پول نخواهی. غافل از اینکه کسی که عشق داشته باشد به دنبال پول نیست. در حالی که سقف قرارداد استقلال در سال 73 مبلغ 5/2 میلیون تومان بود. علیرضا، این بچه با صفای چهارراه عباسی با مبلغ 320 هزار تومان قراردادش را با استقلال ثبت می کند و برای انجام اولین تمرین با استقلال به پیست دوچرخه سواری ورزشگاه آزادی می رود.
نصرلله عبداللهی و بهتاش فریبا مربیان وقت استقلال در نظر اول از این بازیکن جوان خیلی خوششان می آید و به او دل می بندند. بهتاش فریبا که به خاطر صفا و صمیمتش او را عمو بهی می نامیدند علیرضا را کنار می کشد و به او می گوید که بدون توجه به هیچ چیزی فقط و فقط تمرین کن و بس. علیرضای جوان تا سال 74 نمی توانست برای استقلال بازی کند چون قوانین نقل و انتقالات و پربودن لیست استقلال این اجازه را به او نمی داد. به همین خاطر بود که هواداران استقلال بازیهای درخشان او را از سال 74 به خاطر دارند. درخشش علیرضا در سال 74 به اندازه ای بود که مدیران باشگاه استقلال بدون اینکه او خودش خواسته باشد دستمزد 320 هزار تومانی او را به مرز یک میلیون و صدهزار تومان رساندند. منصوریان در همان سال اول حضورش در استقلال آنچنان درخشید که خیلی زود نظر مربیان تیم ملی را نیز به سوی خود خیره کرد. او از همان سال پیراهن تیم ملی را بر تن کرد و در حالی که هنوز 27 سال بیشتر نداشت به مرز 50 بازی ملی رسید، ولی هیچوقت مشخص نشد که چرا به یکباره از سوی تیم ملی ایران بایکوت شد تا در همان سن 27 سالگی با پیراهن تیم ملی خداحافظی کند و این در حالی است که حتی حالا و بعد از گذشت سالها نیز توان بازی کردن در سطح اول فوتبال ایران و حتی آسیا را هم دارد.
منصوریان در کارنامه افتخاراتش غیر از چند مقام قهرمانی در لیگ و جام حذفی با استقلال حضور در فوتبال اروپا با تیمهای آپولون یونان و سن پائولی آلمان نیز به چشم می آید. او همچنین عنوان بهترین گل زن مسابقات سالنی را نیز به خود اختصاص داده و تجربه شیرین حضور در جام جهانی، کسب عنوان سومی آسیا با تیم ملی و دهها عنوان رنگارنگ دیگر را نیز در کارنامه اش دارد.